معنی شعر و کلمات درس دوازدهم فارسی دوازدهم + توضیح آرایه ها و جواب قلمرو ها (گذر سیاوش از آتش)

تاریخ انتشار : ۸ ‎بهمن ‎۱۳۹۹

  در این قسمت برای شما معنی شعر درس دوازدهم فارسی دوازدهم با عنوان گذر سیاوش از آتش رو قرار دادیم ! این شعر رو حتما باید با تمامی آرایه هاش خوب خوب خوب یادبگیرید تا بتونید تو امتحانات و پرسش های معلم ها و تست ها ازش بر بیاید ! همچنین از معلما خواهش میکنیم از شعر رو به صورت کامل و جامع ! به بروبَچ درس بدن تا خوب یادبگیرن. خب وقت رو تلف نکنیم و بریم سراغ معنی شعر درس دوازدهم فارسی دوازدهم ،  گذر سیاوش از آتش!

درسنامه آموزشی فارسی دوازدهم

درس 12: گذر سیاوش از آتش با پاسخ

 

سیاوش، فرزند کاووس، شاه خیره سر کیانی است که پس از تولّد رستم او را به زابل برده، رستم پهلوانی، فرهیختگی و رزم و بزم را به آموزد. در بازگشت، سودابه، همسر کاووس شاه به سیاوش دل می‌بندد امّا او که آزرم و حیا و پاکدامنی و عفاف آموخته است، تن به گناه نمی‌سپارد و به همین دلیل از جانب سودابه متّهم می‌شود ... .

 

چنین گفت موبد به شاه جهان
که درد سپهبد نماند نهان

موبد به شاه گفت که این درد (راز)  برایهمیشه نمی‌تواند پنهان بماند [پس باید برای آن راهی پیدا کند].
آرایه: جهان و نهان: جناس ناهمسان اختلافی / شاه، موبد و سپهبد: مراعات‌نظیر

 

چو خواهی که پیدا کنی گفت و گوی
بباید زدن سنگ را بر سوی

اگر می‌خواهی حقیقت آشکار شود، باید خطر را بپذیریو به آزمایش (سیاوش و سودابه) بپردازی.
آرایه: سنگ را بر سبوی زدن: کنایه از آزمایش کردن.

 

که هر چند فرزند هست ارجمند
دل شاه از اندیشه یابد گزند

هرچند فرزند (سیاوش) عزیز است اما بدگمانی نسبت به او دل شاه را آزرده خواهد کرد.
آرایه: دل مجاز از وجود

 

وزین دختر شاه هاماوران

پر اندیشه گشتی به دیگر کران

و از سوی دیگر دختر شاه هاماوران (سودابه) موجب نگرانی شاه شده است. توضیح: کی‌کاووس پس از اینکه شاه هاماوران را شکست می‌دهد، علاوه بر گرفتن باج و خراج، دخترش سودابه را نیز به همسری می‌گیرد.
آرایه: پر اندیشه گشتن: کنایه از نگران و مضطرب شدن

 

ز هر در سخن چون بدین گونه گشت

بر آتش یکی را بباید گذشت

چون کار به اینجا رسید و مقصّر پیدا نشد، ناچار یکی از آن دو (سودابه یا سیاوش) باید برای اثبات بی‌گناهی خود از آتش عبور کند.

 

چنین است سوگند چرخ بلند

که بر بی‌گناهان نیاید گزند

آسمان چنین رقم زده است که آتش بی‌گناهان را نمی‌سوزاند.
آرایه: چرخ بلند: استعاره از آسمان / تشخیص: سوگند چرخ بلند / بیت دارای تمثیل است.

 

جهاندار، سودابه را پیش خواند

همی با سیاووش به گفتن نشاند

کاووس شاه، سودابه را پیش خود فراخواند و او را با سیاوش روبه‌ رو کرد.
آرایه: به گفتن نشاند: کنایه از روبه‌رو کرد.

 

سرانجام گفت ایمن از هردوان
نه گردد مرا دل، نه روشن روان

سرانجام [پس از رو در رو کردن آنها] کاووس به هر دوی آنها گفت که: «دل من و روانِ روشنِ من از هر دو آسوده و ایمن نمی‌گردد.»
آرایه: «ایمن نگردیدنِ دل» و «روشن نگشتنِ روان» کنایه از آرامش نیافتن و بدگمانی است. / روان روشن: حسّ‌آمیزی

 

مگر کآتش تیز پیدا کند
گنه کرده را زود رسوا کند

شاید آزمایش آتشِ شعله‌ور مشخص کند و گناه کرده را زود رسوا سازد.
آرایه: تشخیص: آتش پیدا کند. / اشاره به زمینه ملّی حماسه که ایرانیان آتش را پاک و مقدّس می‌دانستند.

 

چنین پاسخ آورد سودابه پیش

که من راست گویم به گفتار خویش ...

سودابه چنین پاسخ داد که من در گفته‌های خود راست و صادق هستم. (من راست می‌گویم.)

 

به پور جوان گفت شاه زمین

که رایت چه بیند کنون اندرین؟

شاه خطاب به پسر جوانش می‌گوید: نظر تو دربارهٔ حرف‌های سودابه چست؟

 

سیاووش را کرد باید دُرست

که این بد بکرد و تباهی بجست

سیاوش باید اثبات کند که بد نکرده است و تباهی نجسته است.

 

سیاوش چنین گفت کای شهریار
که دوزخ مرا زین سخن گشت خوار

سیاوش چنین گفت: که ای شهریار، رفتن به دوزخ و تحمل آتش آن برای من از شنیدن این تهمت آسان‌تر است.
آرایه: خوار: در اینجا یعنی ساده و آسان / «را» در «مرا» نشانهٔ حرف اضافه است.

 

اگر کوه آتس بود بِسپَرم

ازین، تنگِ خوار است اگر، بگذرم

«سیاوش به کاووس می‌گوید: اگر کوه آتش در برابرم باشد، آن را به پای در خواهم نوشت و از این کوه، حتی اگر در دشواریِ گذار، مانندِ تنگِ خوار باشد، خواهم گذشت.»
آرایه: کوه آتش: اضافهٔ تشبیهی

 

پُر اندیشه شد جان کاووس کی
ز فرزند و سودابهٔ نیک پی

کی‌کاووس از فرزند خود (سیاوش) و از همسر نیک‌نژاد خود (سودابه) به شدت نگران شد.
آرایه: پر اندیشه شدن: نگران شدن / جان:مجاز از وجود / جناس ناهمسان اختلافی: کِی و پِی

 

کزین دو یکی گر شود نابه‌کار
از آن پس که خواند مرا شهریار؟

اگر یکی از این دو گناهکار شناخته شود، دیگر پس از این چه کسی به من شهریار (پادشاه) می‌گوید. (از آن پس من دیگر لیاقت پادشاهی را نخواهم داشت.)
آرایه: مصراع دوم:استفهام انکاری

 

همان به کزین زشت کردار، دل

بشویم کنم چارهٔ دل گُسل

بهتر است خود را از این بدگمانی نجات دهم و برای این رویداد تلخ چاره‌ای بیابم.
آرایه: دل شستن:  کنایه از خود را رها کردن، قطع امید کردن

 

به دستور فرمود تا ساروان

هیون آرد از دشت، صد کاروان 

کاووس به وزیر خود فرمان داد تا صد کاروان شتر از دشت بیاورد.
آرایه: کاروان و ساروان: جناس ناهمسان اختلافی و مراعات‌نظیر

 

نهادند بر دشت هیزم دو کوه
جهانی نظاره شده هم گروه

هیزم بسیاری در دشت آماده شد و جمعیّت بسیاری برای تماشای آنجا جمع شدند.
آرایه: مصرع دوم: اغراق / جهان مجاز از جهانیان، نشانهٔ بسیاری و انبوهی نظارگیان

 

بدان گاه سوگند پر مایه شاه
چنین بود آیین و این بود راه

در آن زمان راه و روش پادشاهان اصیل و خردمند برای سوگند خوردن این چنین بود
آرایه: آیین و راه: تناسب / شاه، راه و گاه: جناس ناقص اختلافی

 

وز آن پس به موبد بفرمود شاه
که بر چوب ریزند نفت سیاه

شاه بعد از آن به موبد دستور داد که بر روی چوب‌ها نفت سیاه بریزند. (چوب‌ها را آتش بزنند.)

 

بیامد دو صد مردِ آتش فروز
دمیدند گفتی شب آمد به روز

دویست نفر برای روشن کردنِ آتش پیش رفتند و آن‌ قدر در آتش دمیدند که از شدتِ دودِ بلند شده، گویی روز به شب تبدیل شد.
آرایه: گفتی شب آمد به روز: اغراق و کنایه از تاریک شدن هوا

 

نخستین دمیدن سیه شد زِ دود
زبانه بر آمد پس از دود، زود

با اوّلین دمیدنِ در آتش، آسمان از دود آن سیاه شد؛ اما بعد از دود سیاه، خیلیزود شعله‌های آتش بیرون آمد و زبانه کشید.
آرایه: دود و زود: جناس ناقص اختلافی / دود و زود: تضمین‌المزدوج / سیه و دود: تناسب / دود: تکرار

 

سراسر همه دشت بریان شدند
بر آن چهر خندانش گریان شدند

همهٔ مردم حاضر در دشت از این آزمایش غمگین و ناراحت بودند و همه بر آن چهرهٔ خندان و معصوم و بی‌گناه سیاوش گریان بودند.
آرایه: تضاد: تضاد: خندان و گریان / دشت: مجاز از مردم / بریان شدند: کنایه از اینکه غمگین شدند. / گریان و بریان: جناس ناهمسان اختلافی

 

سیاوش بیامد به پیش پدر
یکی خُود زرّین نهاده به سر

سیاوش در حالی که کلاه خود طلایی به سر داشت، (آماده و مجهّز بود) به پیش پدر (کی‌کاووس) آمد.
آرایه: خود: کلاه خود جنگی / خود زریّن: ترکیب وصفی / مصرع دوم قید حالت برای فعل «بیامد» در مصرع اول است.

 

هشیوار و با جامه‌های سپید

لبی پر ز خنده، دلی پر امید

سیاوش، خردمند و هوشیار، با لباس‌های سفید، در حالی که لبخند می‌زد و امیدوار بود [به نزد پدر آمد.]
آرایه: تناسب: دل و لب / لب و خنده

 

یکی تازی‌ای بر نشسته سیاه

همی خاک نعلش بر آمد به ماه

سیاوش بر اسبی تازنده [یا عربیِ] سیاه نشسته بود که از حرکت قدرتمندانه و با هیبتِ آن (اسب)، خاک به آسمان برمی‌خاست.
آرایه: ماه: مجاز از آسمان / مصراع دوم: اغراق و کنایه از سرعت و تاخت و تاز اسب

 

پراگند کافور بر خویشتن

چنان چون بود رسم و ساز کفن

سیاوش به همان صورت که رسم کفن و دفن است، به خودش کافور زده بود.
آرایه: تناسب: کافور و کفن

 

بدان گه که شد پیش کاووس باز

فرود آمد از باره، بردش نماز

آن هنگام که پیش کی‌کاووس باز آمد، از اسب پیاده شد و رسم احترام و تعظیم به جا آورد.
آرایه: نماز بردن: کنایه از احترام گزاشتن و تعظیم کردن

 

رخ شاه کاووس پر شرم دید

سخن گفتنش با پسر نرم دید

سیاوش پدرش را بسیار شرم زده دید، چون متوجّه شد کهبا او به نرمی و مهربانی سخن می‌گوید.
آرایه: شرم و نرم: جناس ناهمسان اختلافی / سخن گفتنِ نرم: حسّ‌آمیزی / نرم سخن گفتن: کنایه از مهربانی کردن

 

سیاوش بدو گفت انده مدار

کزین سان بود گردش روزگار

سیاوش به پدرش گفت که از این مسئله ناراحت و شرم زده مباش؛ زیرا که این کار سرنوشت است [و تو مقصّر نیستی.]

 

سرِ پر ز شرم و بهایی مراست

اگر بی‌گناهم رهایی مراست

وجود من لبریز از شرم و حیا و ارزش است و اگر بی‌گناه باشم یقیناً نجات خواهم یافت.
آرایه: بهایی و رهایی: جناس / سر: مجاز از وجود

 

ور ایدون که زین کار هستم گناه

جهان آفرینم ندارد نگاه

و اگر چنانچه مرا گناهی هست، خداوند مرا از آتش نگه نمی‌دارد [و آتش مرا می‌سوزاند].
آرایه: واج‌آرایی: تکرار صامت «ن»

 

به نیروی یزدان نیکی دهش

کزین کوه آتش نیابم تپش

به نیروی یزدان نیکی دهنده، هیچ نگرانی و اضطرابی از این آتش ندارم [و در کمال آرامش و اطمینان از آن می‌گذرم].
آرایه: کوه آتش: اضافهٔ تشبیهی (وجه شبه: بلندی و بسیاری) / اغراق / کنایه: تپش یافتن: هراسیدن

 

سیاوش سیه را به تندی بتاخت

نشد تنگ دل، جنگ آتش بساخت

سیاوش اسب سیاه رنگش را به سرعت به سوی آتش راند؛ غمگین و دل چرکین نبود بلکه خود را برای جنگ با آتش آماده کرد.
آرایه: تنگ دل شدن: کنایه از ناراحت و غمگین شدن / تاخت و ساخت:جناس ناهمسان اختلافی / مراعات‌نظیر: سیه و بتاخت

 

ز هر سو زبانه همی برکشید

کسی خُود و اسپ سیاوش ندید

آتش از هر سو شعله‌ور بود، به گونه‌ای که کسی سیاوش و اسبش را نمی‌دید [و آنها در آتش ناپدید بودند].
آرایه: خُود: مجاز از سیاوش / واج‌آرایی: تکرار صامت «س» / تناسب: خُود و اسب

 

یکی دشت با دیدگان پر ز خون

که تا او کی آید ز آتش برون

مردم حاضر در آن دشت از شدت اندوه خون گریه می‌کردند و چشم به راه بودند تا سیاوش از آتش بیرون بیاید.
آرایه: دشت: مجاز از مردم دشت / دیدگان پر از خون: کنایه از غم و اندوه بیش از اندازه

 

چو او را بدیدند برخاست غو

که آمد ز آتش برون شاه نو

چون سیاوش را دیدند، فریاد بر آوردند که شاه نو، به سلامت، از آتش بیرون آمد.
آرایه: غَوْ و نَوْ: جناس ناهمسان اختلافی

 

چنان آمد اسپ و قبای سوار

که گفتی سمن داشت اندر کنار

اسب و لباس سیاوش آنچنان سالم و پاک بود که گویی او از میان آتش نگذشته، بلکه از میان گل‌ها گذشته است.
آرایه: سمن در کنار گزاشتن: کنایه از آرامش و تندرستی و آسیب ندیدن / به ویژگی خرق عادت حماسه اشاره دارد.

 

چو بخشایش پاک یزدان بود

دم آتش و آب یکسان بود

چون بخشایش خداوند پاک شامل حال کسی شود گرمای آتش برای او مانند آب سرد می‌شود.
آرایه: بیت دارای تمثیل است. / آتس و آب: تضاد و تناسب

 

چو از کوه آتش به هامون گذشت
خروشیدن آمد ز شهر و ز دشت

چون سیاوش به سلامت از کوه آتش گذشت و به دشت آمد، فریاد شادی و همدردی مردم بلند شد.
آرایه: تشبیه: کوه آتش / شهر و دشت: مجاز مردم حاضر در شهر دشت / مراعات‌نظیر: هامون، دشت و شهر

 

همی داد مژده یکی را دگر
که بخشود بر بی‌گنه دادگر

مردم به همدیگر مژه می‌دادند که خداوند دادگر، بی‌گناه را بخشید.

 

همی کَند سودابه از خشم موی
همی ریخت آب و همی خَست روی

سودابه از شدّت خشم و اندوه، موی خود می‌کَند و می‌گریست و بر چهرهٔ خود چنگ می‌انداخت.
آرایه: موی کَندن: کنایه از شدت خشم و اندوه / موی و روی: جناس ناهمسان و مراعات‌نظیر

 

چو پیش پدر شد سیاووش پاک
نه دود و نه آتش نه گرد و نه خاک

چون سیاوش، پاک و بی‌آنکه دودی و آتشی و گردی و خاکی بر روی و لباسش بنشیند، پیش پدرش رفت.

 

فرود آمد از اسپ کاووس شاه
پیاده سپهبد پیاده سپاه

کاووس شاه و همهٔ سپاه همراه او به نشانهٔ احترام از اسپ پیاده شدند.
آرایه: سپهبد و سپاه: اشتقاق و مراعات‌نظیر

 

سیاوش را تنگ در بر گرفت
ز کردار بد پوزش اندر گرفت

(شاهنامه، فردوسی)

شاه سیاوش را محکم در آغوش گرفت و از بد گمانی در حق او پوزش خواست.

 

کــارگـاه مـتن پژوهـــی

قلمرو زبانی (صفحهٔ 105 کتاب درسی)


۱- همان‌طور که می‌دانیم با روش‌های زیر، می‌توان به معنای هر واژه پی‌برد:
- قرار دادن وژه در جمله
- توجّه بهروابط معنایی واژگان

- اکنون بنویسید با کدام یک از این روش‌ها می‌توان به معنای واژه «اندیشه» در بیت‌های زیر پی‌برد؟

- الف)

چو شب تیره گردد شبیخون کنیم

ز دل ترس و اندیشه بیرون کنیم

فردوسی

(رابطهٔ ترادف)

غلام عشق شو کاندیشه  این است

همه صاحبدلان را پیشه این است

نظامی

(قرار گرفتن در جمله)

چو بشنید خسرو از آن شاد گشت

روانش ز اندیشه آزاد گشت

فردوسی

(قرار گرفتن در جمله)

 

۲- بیت زیر را از شیوهٔ بلاغی به شیوهٔ عادی بر گردانید.

سرانجام گفت ایمن از هر دوان

نه گردد مرا دل، نه روشن روان

سرانجام [کی‌کاووس] گفت دل و روان روشن من از هر دُوان ایمن نمی‌گردد.

۳- به جمله‌های زیر توجّه کنید:

- او در مراغه رصد خانه‌ای بزرگ ساخت.
- از دشمن خود ، دوست ساخت.
- آن نامدار، لشکری عظیم ساخت.
- استاد موسیقی، آهنگ زیبایی ساخت.
- او با ناملایمات زندگی ساخت.

- فعل «ساخت» در هر یک از جمله‌های بالا کاربرد خاصّی دارد که با دیگری کاملاً متفاوت است؛ پس واژهٔ «ساخت» در هر یک ازکاربردهایش، فعل دیگری است.
- فعل‌های«گذشت» و «گرفت» در کاربرد‌های مختلف تغییر معنا می‌دهند. برای هر یک از معانی آنها جمله‌ای بنویسید.
گذشت: ۱- او از خیابان گذشت. ۲- مادر از خطای او گذشت. ۳- از دلش گذشت که این کار را انجام دهد. ۴- او از گفتن این حرف گذشت. 
گرفت: ۱- کتب را از کتاب فروشی گرفت. ۲- دیروز خورشید گرفت. ۳- لوله گرفت. ۴- در بازی فوتبال پایم رفت. ۵- گرفتم که شما راست می‌‌گویید. ۶- آب بینی‌اش را گرفت. ۷- به خاطر انفجار گوشش را گرفت.

 

قلمرو ادبی (صفحهٔ 106 کتاب درسی)


۱- کنایه را در بیت‌های زیر مشخّص کنید و مفهوم هر یک را بنویسید.

الف)

چو خواهی که پیدا کنی گفت‌وگوی

بباید زدن سنگ را بر سبوی

   سنگ بر سبو زدن: کنایه از امتحان وآزمایش کردن.

سیاوش سیه را به تندی بتاخت

نشد تنگ‌دل، جنگ آتش بساخت

تنگ دل شدن: کنایه از ناراحت و غمگین شدن

 

۲- دو نمونه «مجاز» در متن درس بیابید و مفهوم آنها را بررسی کنید.
الف)

چو از کوه آتش به هامون گذشت

خروشیدن آمد ز شهر  و ز دشت

(هر دو مجاز از مردم که داخل شهر و دشت بودن)

ب)

رخ  شاه کاووس پر شرم دید

سخن گفتنش با پسر نرم دید

(مجاز از کل وجودش)

۳- برای هر یک از زمینه‌ها حماسه، بیت متناسب از متن درس بیابید.

قهرمانی:

سیاوش سیه را به تندی بتاخت

نشد تنگ دل، جنگ آتش بساخت

خرق عادت:

چنان آمد اسپ و قبای سوار

که گفتی سمن داشت اندر کنار

ملی:

چنین است سوگند چرخ بلند

که بر بی‌گناهان نیاید گزند

 

قلمرو فکری (صفحهٔ 106 کتاب درسی)
 

۱- معنی و مفهوم بیت زیر را به نثر روان بنویسید.

که آمد ز آتش برون شاه نو

چو او را بدیدند برخاست غو

هنگامی که سیاووش را دیدند فریاد زدند که پادشاه از آتش سالم و تندرست بیرون آمد.

 

۲- «گذر سیاوش از آتش» را با مضمون بیت زیر مقایسه کنید.

آتش ابراهیم را نبود زیان

هر که نمود است گو می‌ترس از آن

مولوی

در هر دو بیت به این اشاره  دارد که اگر خدا بخواهد می‌تواند آتش را بی‌زیان گرداند تا به بندهٔ درستکارش آسیب نرساند. سیاووش نیز همچون حضرت ابراهیم (ع) به دلیل بی‌گناهی و پاکی وجودش، آتش به او ضرری نرساند و سالم از کوه آتش بیرون آمد. آتش خاصیت سوزندگی‌اش را از دست نمی‌دهد و طبیعتش همان است که بود مگر آن که لطف حق در کار باشد.

 

۳- نخست برای هر نمونه، بیتی مرتبط از متن درس بیابید؛ سپس مشترک ابیات هر ستون را بنویسید.

نمونه بیت متن درس مفهوم مشترک
  ضربت گردون دون آزادگان را خسته کرد
کو دل آزاده‌ای کز تیغ او مجروع نیست.  
  سیاووش بدو گفت اندُوه مدار  
  کزین سان بُود گردش روزگار  
  ناسازی روزگار با انسان‌های آزاده
  گریز از کَفَش در دهان نهنگ
که مردن به از زندگانی به ننگ 
  سیاووش چنین گفت کای شهریار  
  که دوزخ مرا زین سخن گشت خوار  
    مردن با عزت بهتر از زندگی با ذلّت است؛  
  یا دوری از زندگی ذلّت آور  

 

 

Farsi23.blog.ir

 

 

نویسنده: احمدرضا مرادی

 

نظرات (۴)

  • امین نوری
  • در تاریخ : ‎۱۴۰۱/۰۱/۱۵
عالی ❤️
  • مبین
  • در تاریخ : ‎۱۴۰۱/۰۱/۲۸
دمتون گرم
  • ارلا
  • در تاریخ : ‎۱۴۰۱/۱۲/۰۱
اسب عرب نداریم بی‌ناموس همش ماله ایرانه
  • فائزه
  • در تاریخ : ‎۱۴۰۲/۰۳/۰۳
عالییییییییییی مرسییی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی